نویسنده : حسین پایین محلی

تقدیم به: حامد زمانی و پرویز شیخ طادی و هنرمندان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
ماهیت سینمای غرب مخاطب محوری است به هرقیمت وروشی چنانچه بیننده در برابر جعبه جادو و یا تصویر دچار نوعی “از خود بیگانگی” می شود چون سینمای غرب باوجود مخاطب محوری به ذائقه آفرینی و اصالت دادن غرایز حیوانی انسان تاکید می کند در حالی که سینمای آوینی فطرت محور است و مخاطب محوری را به فطرت محوری تغییر داده است که مبنی بر انتقال آگاهی حقیقی به فرد است.
سینمای غرب با استفاده از تکنیک های سینمایی و انیمیشن وتصرف در عالم نوعی از توهم از واقعیت را به بیننده تحمیل می کند که انسان را درنوعی خلسه قرارمی دهد وانسان در برابر تولید هنری – نه خلق اثرهنری- توسط تکنولوژی از ساحت حقیقی وجود دورمی شود درحالی که سینمای آوینی نگاه به هستی جمالی ورحمانی است و پدیده ها چون مخلوق خدا دیده می شوند که هنرمند تنها کاشف این رابطه هاست نه واضع آنها.
درسینمای غرب حتی درسینمای مستند، جهان چون ابژه- شی بیرونی- یاسوژه- موضوع تحقیق- تنزل پیدا می کند، به عبارتی نوع مواجه درسینمای مستند برشی از حقیقت است نه کل حقیقت شئی، لذاسینمای مستند درحقیقت پروژه ای است علمی برای پژوهشکده ها:
چون غرض آمد هنرپوشیده شد/ صدحجاب از دل به سوی دیده شد
درسینمای آوینی انسان به مثابه یک هنرمند خودرادرهنرحقیقی می آفریند – نه اینکه هنر را تولید کند- وباز می یابد درحالی که درسینمای هالیوود با تسخیرعالم خیال وحصرآن نوعی سحر شکل می گیرد که به تفسیر شیطانی از عالم دست می زند.
امروز در غرب سینمای آوینی جایگاه خاصی دارد و هالیوود بی تفاوت از کنار آن عبور نکرده وهمان استفاده ظرفیتی که شهید برآن تاکید داشت توسط سینماگران غربی از سینمای آوینی صورت گرفته است. مثلا درفیلمهایی چون بی مصرف ها، لبه پرتگاه، لاک پشت های نینجا و… قهرمانان فیلم آرمانگراهستند و این شاخصه تفکر آوینی(اسلامی و انقلابی) است نه لیرالیزم.
دراین فیلمها شخصیتها ی اصلی یکدیگر را برادر خطاب میکنند درحالیکه لفظ برادر به جهان بینی اسلامی و تفکر انقلابی ما تعلق دارد که در دفاع مقدس رزمندگان یکدیگر را صدا می زدند.
سینمای آوینی برخلاف سینمای هالیوود که به دنبال فطرت ستیزی وایجاد نیازهای کاذب درانسان هست درصدد است انسان را به آن عهد ازلی ومیثاق آغازین انسان دعوت کندکه درآن حق با شیدایی خاص به شکل زیبایی عیان شده و هنرمند در مقام آیینگی آن را منعکس کرده است.
سینمای امروز غرب که از آن به عنوان هالیوود یاد شده است هستی را به شکل تصویرتنزل داده و تبدیل به حافظه می کند و از آنجا که سینما هنرترکیبی است نوعی از سبک زندگی را ایجاد کرده و از طریق سینما آن را بسط می دهد که بشر نه به تعهد اجتماعی قایل است نه به رسالت تاریخی بلکه در برابر تصویر مسحور و محصور شده و هویتی کاذب پیداکرده در حالیکه سینمای آوینی چون سایر اشکال هنر اسلامی به دنبال تعالی انسان است و تصویر ارایه شده از هستی مبتنی بر واقعیت الهی است نه رئال غربی که نهایتا بشررا در گنداب نفس اماره خفه می کند و تنها زیبایی ظاهریش منجربه اغوای انسانها می گردد.
درپایان اگر بخواهیم تشبیهی بین سینمای غرب وآوینی بیاوریم تمثیل مولانا درمثنوی بهترین نمونه خواهد بود. داستان چینیان ورومیان را که هریک مدعی نقاشی بودند وپادشاهی که آنها را امتحان کرد. بحث تفصیلی را دوستان علاقه مند می توانند در مثنوی دنبال کنند چنانچه مولانا در مثنوی به مبانی هستی شناسی هر دو گروه اشاره می کند.

پاسخ دهید